مدیریت اجتماعی در اسلام
بسم الله
حالا خب البته؛ خیلی وقت هست که فرصت خدمت در حسینیهمان نصیب این حقیر سراپا تقصیر نشده. که بنشینم و برای خواهرهای عزیزم در آن حسینیه مکرم؛ سخنرانی کنم.
امروز قصد کردم خودم را به مجلسشان برسانم و اگر فرصتی دست بدهد دربارهی یک موضوعی که چند وقتی است ذهنم را به خودش مشغول کرده صحبت کنم.
من معتقدم در دین اسلام دو نظام برای رتق و فتق امور ایجاد شده که در ضمن آیات و روایات و اعمال ائمه علیهم السلام به آنها به صورت دقیق اشاره شده اما هیچ وقت خود این دو نظام کاری موضوعیت نداشته است.
شاید هم داشته؛ اما الان از چشم ما مغفول مانده. چون گذشتهی اسلام تا عصر ما با این دو نظام خوب پیش رفته اما به ما که رسیده نظام فکریمان هم حتی گسسته شده. این احتمالا همان جایی باشد که کارمان در آن لنگ میزند و گیر افتاده.
به هر حال!
ما وقتی در نظامات حکومتی و کاری و روال فعالیتی در دین اسلام توجه میکنیم؛ به دو نکته برخورد میکنیم.
اول: ولایت که از خدای متعال شروع شده و به رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم رسیده و بعد امیرالمومنین علی علیه السلام را شامل شده و رسیده تا حضرت حجت بن الحسن العسگری علیه السلام.
دوم: نظام وکالت. که در طی آن حضرات معصومین علیهم السلام به تربیت افراد خاص و توانمند میپرداختند و ایشان را که امین آنها بودند در مناطق مختلف بلاد اسلام میفرستادند تا نمایندهی ایشان در آن شهرها باشند.
این دو نظام در کوچکترین نهادهای اجتماعی هم دیده شده.
در شهرهای کوچکتر علما بر مردم ولایت داشتهاند.
در مساجد اساتید بر مردم ولایت داشتند.
در طایفه؛ بزرگ خانواده بر افراد طایفه ولایت داشته است.
در خانواده؛ پدر و شوهر ولایت دارد.
وقتی پدر نیست؛ مادر ولایت دارد.
حتی وقتی ولی سرپستی برای شخصی یا اموری وجود نداشته باشد؛ حاکم شرع ولی آنهاست و باید از آنها سرپرستی کند.
در طرف دیگر افراد موظف شدهاند تا ولایت این عده را بر عهده بگیرند. البته اگر بر مدار صلاح و رستگاری قدم بردارند.
برای شبکهی وکالت هم همین طور است.
وکیلها درجه و رتبه داشتند. از نزدیکترین علما به حضرات معصومین علیهم السلام شروع میشدند تا روحانی مسجدی در دهات دور افتاده بلاد اسلامی. البته این نمایندگان لزوما در مناصب حکومتی استقرار نداشتند. چرا که اساسا حکومت رسمی در دست امامان معصوم علیهم السلام نبوده. اما امور عبادی و سیاسی مردم را این نمایندگان مدیریت میکردند.
این طور که پیداست شبکه سازی و مدیریت اجتماعی یکی از کارهای مهم تو دین اسلام است.
نظر شما در این باره چیست؟
اصول اعتقادات ۵
بسم الله
مباحث خدا شناسی و یکتا پرستی از اول خلق انسان؛ در بین انسانها مطرح بوده است. اولین پیام خداوند برای همه اقوام پیش از این، این بوده که مرا به یکتایی بپرسید. اَنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. یعنی خدای را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید. مسئله خداشناسی و توحید یکی از مهمترین مسائل سرتاسر تاریخ بوده است.
در مطالب گذشته عرض کردیم؛ اینکه شخص خداشناس باشد یا نه؛ در همه افکار و اعمال او تاثیر مستقیم دارد. چرا که بعد از شناخت خدا و اقرار به یگانگی او، که توحید نظری نامیده میشود؛ عمل به دستورات الهی، فرایندی است که شخص خداپرست در پیش میگیرد تا نشان دهد اعتقاد قلبی او چیست. یعنی با عمل به دستورات پروردگار، خود را به عنوان یک موحد یعنی خداشناس معرفی میکند. میزان عمل به دستورات الهی نشان دهنده میزان ایمان به خدای متعال است. به این شکل از اعتقاد و عملکرد؛ توحید عملی گفته میشود.
توحید نظری شامل سه بخش است.
۱. اعتقاد به یگانگی خدا در ذات. (توحید ذاتی) یعنی معتقد باشد به اینکه خدا یکی است و دارای اجزاء و جسم و مکان نیست.
۲. اعتقاد به یگانگی خدا در صفات (توحید صفاتی) یعنی صفات خداوند مثل قادر، رحمن، رحیم، جبار، متکبر، مومن و … که نامهای الهی هم هست؛ همگی با ذات الهی یکی است.
۳. اعتقاد به اینکه همه ی کارها در جهان به دست خدا انجام میگیردو هیچ کسی بدون اجازه او در جهان کاری انجام نمیدهد. و خدا در هیچ کاری از دیگران کمک نمیگیرد. (توحید افعالی) همچنین اینکه خداوند هیچ کاری را بدون حکمت انجام نمیدهد و همه اعمال او نیکوست.
این سه اعتقاد (یعنی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی) وقتی در قلب آدمی رسوخ کرد؛ او را به سمت عبادت این پروردگار سوق میدهد. یعنی پس از این، شخص خودش را به پرستش خدای یکتا موظف میداند. از این رو نمیتوان گفت اگر شخص فقط اعتقادات قلبی درستی داشته باشد موحد است. بلکه باید این اعتقادات را در ظاهر نیز نشان بدهد و عبادت پروردگار کند. و این معنای توحید افعالی است. یعنی پرسیدن خدای یکتا و دوری از شرک و پرستش دیگران.
اصول اعتقادات ۴
بسم الله
عنوان اصلی #خداشناسی شامل سه مرتبه است.
مرتبه اول، شناخت ذات الهی است که به هیچ وجه کسی به این مقام دست پیدا نمیکند. زیرا اگر قرار باشد کسی نسبت به چیزی اطلاع حاصل کند باید بر آن مشرف شود.
احاطه داشتن بر ذات مقدس احدیت برای هیچ بندهای ممکن نیست. پس اساسا کسی نمیتواند درباره ذات مقدس اله به علم و معرفتی دست یابد. خداوند خود در سوره طه آیه ۱۱۰ بر این مساله تاکید نموده است. (ولا یحیطون به عِلماً)
مرتبه دوم، شناخت موجود بودن خداوند است. این مرتبه با استدلالات عقلی و مشاهدات تجربی قابل دسترسی برای همه بندگان هست.
۱. برهان نظم (اینکه هر چیز منظمی ناظمی دارد و این جهان با این نظم عظیم دارای یک ناظم است.)
و ۲. برهان علت و معلول( هر چیزی برای به وجود آمدن نیاز به علتی دارد. یعنی بالاخره کسی باعث ایجاد آن بوده است و این جهان با عظمتی که دارد حتما خالقی دارد.)
از براهین عقلی اثبات وجود خداوند هستند.
مرتبه سوم، شناخت اوصاف الهی است. شناخت درست اوصاف الهی با کمک متون دینی امکان پذیر است. البته عقل نیز در راه اثبات این اصول به نقل کمک میکند. شناخت اوصاف الهی و ایمان راسخ به آنها به بندگان کمک میکند تا مدارج ایمان را یکی پس از دیگری طی کنند. اما درک درست پیدا کردن نسبت به اوصاف الهی کار سادهای نیست.
اختلاف در بین مذاهب یک دین و یا ادیان مختلف از همینجا ایجاد شده است.
مثلا اختلاف بین مسیحیت و اسلام در این است که آنها برای خدا جسم قائل هستند و معتقد به سه خدایند. در حالی که مسلمانان خدای را احد و واحد میدانند و برای او جسم در نظر نمیگیرند.
اختلاف بین ما و زرتشتیان در این است که آنها به دو خدای خیر و شر معتقدند که هر کدام در دنیا دارای افعالی است. اما ما معتقدیم تنها یک خدا وجود دارد و کسی با او در خدایی شریک نیست و هیچ کسی بدون اذن او قادر نیست در جهان تغییری ایجاد کند.
اختلاف بین اسلام و یهود در تجسم خدا و عدم توانایی او بر انجام برخی از کارهاست. آنها طبق سخنی که در قرآن آمده معتقدند دستان خدا برای انجام برخی از کارها بسته است. همچنین معتقدند خدا در شبی بر روی زمین نازل شد و تا صبح با یعقوب نبی کشتی گرفت و از او شکست خورد. دم صبح از یعقوب تقاضا کرد که او را رها کند تا به عرش خود بازگردد تا مردم او را نبینند.
البته کاملا واضح هست که این اعتقادات از یهودیان و مسیحیانی است که دین خود را تحریف نمودهاند. اگرنه انبیاء عظام هیچگاه اظهاراتی این چنین نداشتهاند.
اعتقاد به تجسم در برخی از فرق اسلامی نیز وجود دارد اما اکثر فرق اسلامی این اعتقادات را تکذیب کردهاند.
بنابراین بحثها پیرامون شناخت خداوند به دو دسته تقسیم میشوند.
۱. خدا باوری
۲. خدا شناسی
ادامه دارد
اصول اعتقادات ۳
بسم الله
انسان با هر درجه از ایمان گاهی وقتها ممکن است دچار وسوسه و شک بشود. شیطان پیوسته مشغول است به گمراه کردن نوع بشر الا عباد الله المخلصین. اما عباد مخلص و خالص خدا چگونه با شک و وسوسه درباره وجود خدا مبارزه میکنند؟
همانطور که قبلا سخن گفتیم، با کسی که اصلا خدا را قبول ندارد یا مسلمان نیست نمیشود با استناد به آیات قرآن کریم سخن گفت. بنابراین در بحث خدا باوری اصلا نمیتوان گفت خداوند در قرآن چنین فرموده یا امیرالمومنین علی علیه السلام چنان. بلکه باید با استدلال عقلی این را ثابت کرد. به بیان دیگر، نقل در بحث خدا باوری حق ورود ندارد و فقط باید برای اثبات وجود خداوند به عقل رجوع کرد.
عقل در بسیاری از موارد پاسخهای جامع و کاملی برای سوالات انسان دارد. بنابراین میتوان گفت عقل خودش یک راهنماست.
اگر بندهای در هر لحظه از عمرش درباره وجود خدا و یا ماهیت او به شک و وسوسه بیافتد عقل او میتواند او را راهنمایی کند. بنابراین در همهی بحثهای اعتقادی از استدلالهای عقلی استفاده میشود. به همین خاطر فرمودهاند یک ساعت تفکر بهتر از هزار سال عبادت است. چون با همان یک ساعت تفکر بنده به خدای خودش متصل میشود حال آنکه ممکن است هزار سال عبادتش را بدون توجه به حضور پروردگار و فقط از روی عادت انجام دهد.
البته در وقت استدلال عقلی باید توجه داشت که عقل سلیم را در تفکر وارد کنند. اگرنه جانبداری از پیش تعیین شده و یا گارد گرفتن نسبت به اموری که بحث میشود، قطعا جز ضلالت و گمراهی تاثیری ندارد. در حقیقت هنگام تفکر باید جانبداری را کناری بگذاریم و با عدالت درباره این امور فکر کنیم.
در مرحلهی بعد از تصدیق، همین عقل است که به انسان یاری میرساند تا در پیاده کردن این تفکرات در زندگی موفق باشد. چون عاقلین برای دفع ضرر احتمالی چاره اندیشی میکنند. بنابراین اگر فردی اعتقادش را نسبت به خداوند با عقل خویش دریافت کند و در درون قلب او این ایمان رسوخ کند او میتواند با بکار گرفتن قوای جسمی خویش، راه درست را برگزیند و به سوی حق حرکتی مستمر داشته باشد.
با توجه به این اصل میتوان گفت، کسی که با تفکر درست خداپرست شود و سپس با همین روش درباره خدای خود تحقیق و تفحص کند؛ به باوری عمیق میرسد که همین باور عمیق، او را در هنگامهی وسوسه و شک یاری میرساند. این بنده با همین باور عمیق، سعی میکند همچنان پیش برود و به درجه اخلاص برسد. بنابراین پایهی دینداری شناخت درست خداوند و باور او با عقل و قلب است.
توصیه به دانش آموختن به کودکان، محکم کردن دین ایشان، تفکر کردن در طول شبانه روز، معرفت پیدا کردن به خداوند و … همگی ریشه در همین مساله دارد.
در مراحل بعدی تفکر کردن درباره ذات باری تعالی و دریافت معنای حقیقی اسماء الهی به فرد کمک میکند تا درجات ایمان را یکی پس از دیگری سپری کند. بنابراین تفکر دربارهی خداوند یک دستور مستمر در دین اسلام است. اما باید از ابتدا این تفکر ساخته و پرداخته شود و درست و اصولی پیش برود تا به نتیجه مطلوب دست یابد.
ادامه دارد…
اصول اعتقادات ۱
بسم الله
هنگامی که از سبک زندگی یک فرد سوال میشود او با توجه به باورها و اعتقادات قلبیاش برای خودش حدودی را مشخص میکند و خود را پایبند و معتقد به آن اصول میداند. در حقیقت در دنیای امروز، سبک زندگی انسانها از روی میزان باور آنها به خدا و سطح ایمانشان ساخته میشود.
به عنوان مثال کسی که به وجود خدا باور ندارد و اصطلاحا بی خدا یا آتئیست هست؛ برای خودش هیچ حد و مرزی در روابط قائل نیست. چون طبق عقیدهی او دین افیون ملتهاست و خدا را انسان به خاطر ترسهای خودش به وجود آورده است. اما آیا واقعا میتوان گفت همه چیز در این دنیا بدون خالق و همینطور به یکباره به وجود آمده باشد؟
همین طور یک یهودی با توجه به باورش از خدا که او را در حد یک انسان تنزل مقام داده؛ به سبک زندگی خاصی معتقد است. یهودیان بر اساس باورهای خود که از یعقوب نبی علیه السلام و حضرت موسی سلام الله علیه برای آنان باقی مانده حدود و مقرراتی را در زندگی شخصی و اجتماعی قبول دارند و به آن پایبندند. از جمله اینکه برخی از غذاها را حرام میدانند و در روزهای خاصی از سال روزه میگیرند و در طول روز پیوسته در حال نماز و راز و نیاز هستند.
بر همین اساس مسیحیان با وجودی که در حقیقت سه خدا را قبول دارند که یکی از آنها پدر دیگری است؛ اما باز هم معتقدند روز واپسین وجود دارد. ایشان همچنین منتظر بازگشت عیسی علیه السلام هستند تا ایشان را از سختیهای زمانه نجات بدهد و به بهشت برین رهنمون باشد
زرتشتیان با اعتقاد به اهورا مزدا شعار سه گانه گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک را سرلوحه زندگی خودشان قرار دادهاند و در تمام مراحل زندگی از این مقرارات پاسداری میکنند.
و در آخر، مسلمانان نیز بر اساس اعتقادشان به خدای یکتا و روز قیامت به اصولی از عقاید ایمان دارند که ایشان را از دیگر ملل جهان متمایز میدارد. مثلا ایشان نماز میخوانند، روزه میگیرند، حج انجام میدهند و حجاب را برای خودشان انتخاب میکنند؛ زیرا بر اساس دین اسلام آنها موظف هستند تا از دستورات خدای یکتا سرپیچی نکنند.
اما در هر حال، قبل از بحث پیرامون سبک زندگی و اصول اعتقادات، باید از نوع اعتقاد افراد درباره ی خدا و روز قیامت سوال شود. زیرا فقط در این صورت است که میتوان دربارهی هر شخص به درستی قضاوت نمود.
معنای واقعی جملهی “لا اکراه فی الدین” در قرآن کریم در واقع همین مساله است. هر کس وظیفه دارد نسبت به اعتقادش به خدا فکر کند و دینی را برای خودش انتخاب کند. زیرا این آیین و روش زندگی ادیان مختلف است که تعیین میکند هر کسی در روز قیامت باید چگونه پاسخگو باشد. روی همین حساب اکراه و زوری برای انتخاب دین نیست. بلکه مهم عمل کردن درست به آن دینی هست که برگزیده است.
همهی انسانها باید روزی به این مساله فکر کنند و به این سوالات پیش خودشان پاسخ بدهند.
اعتقاد من نسبت به خدا چیست؟
خدا در کجای زندگی من قرار دارد؟
دین من باید چه چیزی باشد؟
دستوراتی که در دین من آمده چیست؟ و وظایفم در قبال این اعتقاد چیست؟