او را نشناخته
فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ
پس هرکس خدای پاک را (به صفات زاید بر ذات یا به صفات ممکنات) وصف کند او را با چیزی مقارن و همراه دانسته
وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ
و هرکس خدا را با چیزی مقارن بشمارد او را دوتا دانسته
وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ
و هر کس او را دوتا بداند او را جزء جزء کرده و برایش اجزایی در نظر گرفته
وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ
و هر کس او را جزء جزء کند خدا را نشناخته است
وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ
و هر کس به سوی او اشاره کند او را محدود پنداشته
وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ
وهر کس او را محدود پندارد به شمارش آورد و او را متعدد دانسته
وَ مَنْ قَالَ فِيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ
کسی که بگوید خدا در چیست؟ او را در ضمن چیزی نهاده و زمان و مکانی برایش در نظر گرفته
وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ؟ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ
وکسی که بگوید خدا بر روی چیست؟ مکانهای دیگر را از او خالی دانسته
شرح:
گفته بودیم وصف کردن خداوند امکان پذیر نیست. مگر اینکه خدای متعال خودش چیزی از صفات خود برای بندگان بیان نموده باشد. زیرا اگرانسان بخواهد خدا را توصیف کند، از چیزهایی که درباره دیگر مخلوقات دیده و میشناسد برای وصف پروردگار استفاده میکند. حضرت در ادامه میفرمایند اگر کسی خداوند را با این گونه صفات توصیف کند یا صفات الهی را افزون بر ذات پروردگار بشمارد، در حقیقت چیزی را همراه و مقترن با خدای متعال کرده. یعنی معتقد به این شده است که ذات الهی یک چیز است و صفات الهی چیز دیگری. در صورتی که این طور نیست. ذات الهی با صفاتش یکی است. یعنی همان خدا که الله است، رحمن و رحیم هم هست و دیگر صفاتش نیز همین گونه است.
در ادامه حضرت میفرمایند؛ اگر کسی برای خدا همراه یا مقترنی در نظر بگیرد در حقیقت خدا را دو تا دانسته. و اگر بگوید خدا دوتاست او را دارای اجزاء وجزء جزء پنداشته. یعنی اگر بگوییم ذات الهی با اسماء وصات الهی جداگانه است پس دو خدا وجود دارد یا اینکه لا اقل یک خداست با اجزاء گوناگون. و اگر جزء جزء پنداشته بشود در حقیقت خدا نیست. بلکه مخلوق است و به دست کسی ساخته شده که قسمت قسمت است. در اینجا این نکته حائز اهمیت است که ما معتقدیم خداوند یکتا است ودر بیرون از ذات الهی کسی با خدا در خداییاش شریک نیست ودر عین حال خداوند احد است یعنی ذات الهی هم یک دست و بسیط است. جزء جزء و قسمت قسمت نیست. معنای حقیقی خدای احد و واحد همین است.
ادامه سخن راحضرت با این کلمات شروع میکنند که اگر کسی خدای را نشناسد به او اشاره میکند. کسی که به خداوند اشاره کند در حقیقت او را دارای مکان دانسته و محدود کرده است. بنابراین او معتقد به این شده که مکانی هم هست که خدا در آن حضور نداشته باشد. و کسی که خداوند را محدود به مکان و زمان کند میتواند او را بشمارد. یعنی باز هم معتقد شده خدایانی هست که هر کدام در نقاطی مستقر هستند یا در زمانهایی خاص خدایی میکنند.
گروهی از مردم بودند که بر اساس آیات قرآن معتقد بودند خدا دارای عرش است و در همانجا سکنی دارد. (الرحمن علی العرش استوی: خدای رحمن بر بالای عرش ایستاده است). به این گروه مجسمه میگفتند. یعنی کسانی که برای خداوند جسم قائل بودند. در اینجا منظور سخن حضرت این است که نمیتوان برای خداوند مکانی در نظر گرفت. زیرا اگر بگوید خدا در چیست؟ یعنی او را محدود کرده است به یک مکانی و در ضمن یک جایی او را قرار داده است. و اگر بگوید بر روی چیست؟ مکانهای دیگر را از حضور باری تعالی خالی دانسته است. لازم به ذکر است که عناوینی مثل ایستادن بر بالای عرش، که در برخی از آیات قرآن کریم آمده است؛ معنای ظاهری ایستادن ندارد. بلکه استیلای خداوند به همه هستی و زیر سلطه خدا بودن عرش و فرش در نظر بوده است.
آغاز دین
? أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ
آغاز دين، شناخت خداست،
? وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ
و درست شناختن او باور داشتن اوست،
? وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ
و درست باور داشتن او یگانه دانستن اوست.
? وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ
و درست یگانه دانستن او،خالص ساختن خود و اعمال خود برای او و به نحو شایسته اطاعت کردن او است
? وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ
و درست خالص ساختن خود و اعمال خود برای خدا، نفی صفات )زایل بر ذات و یا نفی صفات ممکنات( از اوست.
? لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ
چرا که هر صفتی، (که محدود و زاید بر ذات باشد) گواهی میدهد که چیزی غیر از موصوف است
? وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ
و هر موصوفی نیز شهادت میدهد که چیزی غیر از صفت است.
✍ شرح:
? بالاترین مرتبه دین داری شناخت خداوند است. یعنی تا بنده خدای خویش را درست نشناسد دین دار نمیشود. و دینداری در حقیقت اطاعت از پروردگار در همه شئون است. بنده تنها از خدایی اطاعت تام میکند که اورا درست شناخته باشد. یعنی کمال معرفت وشناخت خداوند به دینداری کامل بنده کمک میکند.
? مرتبه ی اعلای شناخت خدا از درست باور داشتن او شروع میشود. باور به اینکه اوخدای یکتاست، حی و ناظر است. شریک و مانند ندارد.
? بالاترین مرتبه شناخت خدا به یگانگی این است که او را خالصانه اطاعت کنی. تنها برای او عبادت کنی. همهی اعمالت را فقط برای او انجام بدهی.
? و کمال خلوص بندگی در این است که برای خدا صفتی را که مثل صفات بندگان است در نظر نگیری.زیرا که صفات بندگان محدود هستند. وصفات الهی با ذات او یکی است. خالص نمودن اعتقاد به خدا این است که صفاتش را اضافه بر ذاتش نپنداری.
لا یحصی نعماءه العادون
من عرف نفسه فقد عرف ربه
بدن انسان از تعداد زیادی دستگاه تشکیل شده که هر کدام کار یک بخش از زندگی او را انجام میدهد.
دستگاه تنفس برای پاکسازی خون و اکسیژن سازی.
دستگاه قلب و عروق برای انتقال مواد غذایی و اکسیژن به سراسر بدن.
دستگاه ادراری و کلیهها برای تصفیهی مایعات بدن.
دستگاه هاضمه برای تجزیهی موارد غذایی و دفع فضولات سلولهای بدن.
دستگاه اعصاب مرکزی برای حفظ تعادل و درک درد.
و …
هرکدام این دستگاهها از بخشهای مختلف تشکیل شده است.
قلب خون را از یک طرف به داخل خود میکشد و از طرف دیگر پمپاژ میکند درون رگها. رگها برخیشان خون تازه میبرند و برخی خونی که دارای آلودگی است. آنها از یک طرف به ریهها متصلاند تا اکسیژن بگیرن و دی اکسید کربن را تحویل بدهند؛ از سوی دیگر به معده و روده متصلاند تا مواد غذایی را جذب کنند و اضافات سلولها را تحویل بدهند؛ و از سوی دیگر با کلیهها در تماساند تا آب را دریافت کنند و مایعات اضافه بدن را خارج کنند.
در بین راه این رگها از کنار غدد مختلف عبور میکنند و هورمونها را با خود به سلولهای هدف میبرند. همزمان در حال حفظ سلامتی بدن هستند و با بیماریهایی که داخل بدن شدهاند مبارزه میکنند.
رگها خودشان از بخشهای مختلف تشکیل شدهاند. دیوارهای محکم و در عین حال غشایی دارند. یعنی بعضی از مواد توانایی دارند تا از این دیواره عبور کنند و به داخل رگ یا خارج آن بروند اما در عین حال خون همچنان داخل رگهاست و از آن خارج نمیشود. گلبولهای قرمز وظیفه حمل اکسیژن دارند و گلبولهای سفید از بدن در برابر تحاجم محافظت میکنند. پلاسما پیوسته در حال جا به جایی مواد مورد نیاز سلولهاست.
گلبول قرمز یک سلول است. اما خود این سلول از بخشهای مختلف تشکیل شده و اولین عنصر ریزی که دارد را میتوان با دستگاههای مخصوص مشاهده کرد. هر سلول داخل بدن خودش دارای هسته است و DNA و RNA دارد.
مولکول DNA بسیار گسترده و بزرگ است اما در عین حال بسیار ریز و کوچک. انقدر که فقط با دستگاههای مخصوص قابل مشاهده است. اما این مولکول خودش دارای بخشهای مختلفی است. از رشته و ژنها تشکیل شده. رشتهها مکان چسبین ژنها به هم هستند و در هم تنیدهاند. آنها ژنهای موازی را در کنار هم نگه میدارند.
ژنها خودشان مکانیزم خاصی دارند. اگر روشن باشند نوعی از رفتار را در بدن انسان ایجاد میکنند و اگر خاموش باشند نوع دیگری. در عین حال به صورت منظم با جفت خودشان در مکان مشخصی قرار میگیرند. توالی قرار گرفتن ژنها خودش مساله مهمی است. خیلی از اتفاقات بدن انسان را همین توالی قرار گرفتن ژنها کنار هم ایجاد میکند.
در بدن انسان به طور تقریبی ۳۷ ترلیون سلول وجود دارد. حالا این سلولها چندتا مولکول دارند و از چند اتم تشکیل شدهاند برای ما مشخص نیست.
حالا سوال اینجاست. چطور ممکن است این همه امکانات و پیچیدگی و نظم با هم در یک بدن جمع بشود و همگی با هم بدون تداخل کار کنند و کار یکدیگر را تایید کنند اما هیچ خالقی نداشته باشند؟
خالق این دنیای هزارتو (بدن انسان) حتما قادر و تواناست. زیرا هم توانایی دارد همه را تولید کند و هم توانایی دارد به آنها نظم ببخشد. و از آنجا که بدن به طور مداوم در حال بازتولید سلولهای خویش است پس این خالق حتما توانایی دارد که تمام این بدن را دوباره ایجاد کند.
و این معنای همین جمله است که و لا یحصی نعماء ه العادون. (نعمتهایش را نمیتوان برشمرد)
#نهج_البلاغه
#خداشناسی